جوانان شاعر تالش ، حاشيه هاي پاسخ روزنامه ايران شيرين تر از متن است


جوانان شاعر تالش ، حاشيه هاي پاسخ روزنامه ايران

شيرين تر از متن است(آرشيو كنيد)

اشاره :

يادداشتي كه قبل از به نمايش در آمدن پاسخ روزنامه ايران در اختيارتان قرار مي گيرد ، اختصاصن براي شاعران جوان تالش نوشته شده است . به لحاظ اينكه يكي دو سالي ست در وادي شعر پا نهاده اند. چون اطلاعات چنداني از شعرو پيرامون ادبيات اقوام ندارند ، گرفتار چنين پديده هايي شده اند كه در روزنامه ي ايران روي داده است . آنهم طبيعي است و گناه را نبايد به گردن آن جوان  وجوانان ديگر انداخت. به گمان مان اگر اطلاعاتي داشت صددرصد به خود اجازه نمي داد تا آن غير تالش ـ شعر تالش و شاعرانش را در روزنامه ي پرتيراژ كشور به سُخره بگيرد و با شيطنت هاي ژورناليستي كه اكثرن بي پشتوانه اند و به آني شكل مي گيرد و به زودي هم تمام مي شود ـ گاهي دل آدم را به درد مي آورد. ايكاش بجاي پرداختن به اين موضوع ها به عمق تالش مي انديشيديم و ببينيم تالش چه نياز دارد ؟چگونه بايستي خلاء هايش را پُرنماييم ؟ بايستي اطلاعات كافي و وافي در اختيارجوانان قرار دهيم . خصوصن تجربيات ديگر اقوام از جمله ي آن كُرد ـ علي الخصوص كُردهاي سليمانيه كه تركيب بندهاي محلي را در مدارس براي دانش آموزان مد نظر قرار مي دهند تا عروض و قافيه تمرين كنند. از تركيب بندهاي ارايه داده شده ي دانش آموزان بصورت مجله ديواري استفاده مي شود.خيلي بد است در روزنامه ي كثيرالانتشار ،‌آنهم در صفحه ي پرقدرت «ادبيات» بجاي شعر معاصر تالش تركيب بند سنتي معرفي شود كه همه اقوام ايراني و كشورهاي حاشيه دارند آنرا رصد مي كنند. فاجعه است:

*پيش گفتار

آنچه به قلم مي آيد نشئت گرفته از همان كارگاهي ست كه مديون آن هستم. وقتي ديده مي شود ادبيات اقوام هر روز به رشد و تعالي مي رسد و تالش هنوز در همان حد و قواره ي 50 سال قبل سير مي كند(البته در همان منطقه ـ چرا كه تالش در ادبيات ،‌جايگاه وسيع خود را در بين اقوام دارد وخشتاوني را همه ي شاعران اقوام ايراني به درستي مي شناسند) و داشته هاي امروزي مان در شعارهاي سنتي گم مي شود ، به جلو كه مي نگريم راه بس درازي در پيش داريم .

امروز صحبت از ادبيات معاصر است . زبان مان را  بايست به رُخ ديگر اقوام بكشانيم تا شعر تالش در رأس آن برجسته گردد. آنهم در جريده اي كه اقوام ديگر استان ها آنرا رصد مي كنند . مثلن قوم كُردي كه آنرا مي بيند و مي خواند ، بعد ببيند آن شخصي كه هنوز تحت تأثير شعرهاي سنتي ست ـ آن لحظه نمي گويند كتاب شعر «دره ي پروانه ها» را ديده است؟ حال زبان شير كو بماند.آيا برايشان تعريف نشده كه اين شعر با چه زباني سروده شده است ؟

‌با نيمايي كه سروده نشده ،‌ با قالب آزاد هم سروده نشده ،‌ پس قالبي را تجربه كرده اند و با همان روش هم ادبيات جهان را رصد كرده اند و هم در بين ادبيات اقوام جهاني جايگاهي دارند . اگر بر فرض آن مصاحبه في البداهه بود ، ‌بلافاصله آن جوان تالش مي بايست نمونه شعري از او بخواهد .

اگرتريبوني در اختيارمان قرار مي گيرد ،‌بايست با همان ادبيات با ديگر اقوام به گفتگو بنشينيم و شايد آن جوان چندان اطلاعاتي نداشته است . اما ما را چه ؟ ما كه اندك اطلاعاتي از پيرامون مان داريم . اگر نداشته باشيم ،‌مي بايست از شاعران پيشكسوت همان قوم كمك بگيريم. شايد شاعران آن قوم اصلن گذشت كنند و شعرشان را ناديده بگيرند ،‌اما اندك اطلاعاتي در اختيارشان قرار مي دهند تا قوم شان در بين ديگر اقوام لطمه نخورد.

اين مورد از تاكيدهاي خشتاوني نيز هست كه به اين باور است :« جوانان شاعرتالش را بايستي تجهيز نمود . هوايشان را داشته باشيم. با شعر ديگراقوام آشنايشان سازيم . تكنيك هاي امروزي شعر اقوام كه پيچيده هم است ،‌ منابع شان را در اختيارشان قرار دهيم. با كتاب هاي مدرن آشناي شان كنيم»

وقتي آن غير تالش مي بيند در جامعه ي شعري تالش هرج و مرج است و هركسي ساز خود را مي زند ، ‌بي آنكه كتاب شعر شيركو را خوانده باشيم. اگر در بين قوم كُرد غير كُردي مي آمد آنچه كه دربالا اشاره شد با همان شيوه ،‌ افكارش را تحويل جريده يي مي داد ،‌آيا شاعران كُرد سكوت مي كردند؟ مسلمن از جوان مي پرسيدند شمايي كه قومت را هزينه اين غير كُرد شده است ، دو جريده تخصصي در بين ديگر اقوام مثلن آذري ها ،‌لُرها و ... دارد و در آن توانسته شعري چاپ كرده باشد؟ كه با يكي دو غزل آمده مي خواهد پلي به جهان امروز شعر بزند؟ اين براي قوم كُرد مصيبت نبود؟اگر در اين خصوص تيز هوشي خشتاوني نبود ، شعرتالش در بين ديگر اقوام سكه ي يك پول مي شد!مشكل كاركجاست ؟‌در كجا بايد به جستجويش برخاست؟

*ايده هاي خشتاوني

بد نيست چند مورد از آن را در اين يادداشت كوتاه قلمي نماييم و گفته باشيم عده يي از دوستان!!! شايد به اشتباه افتاده اند ، گاهي از وجود نازنين خشتاوني در اين تارنما استفاده مي شود ، به خيال شان او تريبوني ندارد و مي آيد در اين جا حرف هايش را مي زند. اگر قرار بر گفتگو ،‌مصاحبه و نقد نظر باشد ،‌آنقدر رفيق ژورناليست در مطبوعات ايران دارد ،‌از هر نقطه يي كه وارد شود ،‌در هفته شايد يكي دو گفتگو از او بازتاب يابد. آيا با اين گفتگوهاي بي پشتوانه مي توان قومي را بالا برد؟ آنهم حال به هر طُرقي كه شده باشد.

شايد باورش براي عده يي سخت باشد ،‌ولي اين دو سه ماه گذشته از پرترافيك ترين روزهاي كاري خشتاوني بود. در چندين نشريه هم آثاري داشت . جرايد تخصصي كه بعضي ها ده الي پانزده سال شايد انتظارش را بكشند تا تنها نام شان در آن باشد . هر چه اصرار مي كردم كه آقا ؛ تالش مي بايست بداند كه چنين نشرياتي از شما مطلب دارند و گفتند:« ... براي جوانان تالش بد آموزي مي آورد». اجازه انعكاس آنها را در اين تارنماهم نداد. خودم نيز هر از چند گاه به صبوريت و متانت اش نه اينكه غبطه مي خورم بلكه به شگفتي ام وا مي دارد!

اگر وجودش در اين تارنما استفاده مي شود بيشتر به خاطر عمق گيلان پژوهي است كه در واقع به عنوان يك كارگاه به آن مي نگرد و به مثابه ي توري باشد براي برداشت انديشه هاي متناوب و آنهم نه براي تالش كه در قالب «گيلان شناسي» و فراتر از آن ـ پژوهشي كه گيلان پژوهي منطقه را به بلبشو كشانده است . اگراندكي به دو ماهنامه ي جديد(شماره 131)پژوهشي گيلان را دوستان مرور نمايند بي تاثير نبوده است .آنهايي كه خبره ي اين كاراند ،‌اگر به دقت روي جلد و هم داخل آن دو ماهنامه خيره شده باشند متوجه قضيه خواهند شد. تاثير كلام خشتاوني در گيلان آنچنان برجسته است كه انشاالله در فرصتي مناسب بازش خواهيم نمود.

خشتاوني در فكر آنچه كه در تالش مي گذرد و جوانان تالش چه مي كنند و چه چاپ شده است و ... و... و... از اين دست تفكرات نيست و نه وقت اش را دارد، نه اصلن به آن فكر مي كند . متاسفانه دو هفته يي وقت اش صرف موضوعي شد كه اگر به حُرمت تالش و شعر تالش نبود، برايش اهميتي هم نداشت. توقع اش از جوانان با استعداد تالش نيز همين است . تا شامه ي تيزي در ارتباط با «پژوهش » داشته باشند و بايد اندك جسارتي بخرج داد و به واژه ي تالش تعصب نشان دهند و اجازه ندهند ديگران با واژه ي تالش نام خودشان را منحصر به فرد كنند .كه هر از چندگاه دل آدم را مي گزد.علي الخصوص همين جواني كه خود ديده متن ها قطعه قطعه شده است و هر قطعه از متن فرياد مي زنند كه ربطي به متن گفتگوي مورد نظر ندارد . بعد او چگونه واژه ها را ديده كه رفقايش از ماسال و شاندرمن فراتر نرفته اند ؟

از همه مهمتر باز ديده آنچه را كه پرسيده با آنچه كه بازگوشده در تناقض است . جوانان تالش و شعر تالش را با نام آن جوان مورد هجمه قرار داده كه لازم است چند نكته يي با آنهايي عاشق تالش اند و به آن عشق مي ورزند و همه ي هم و غم شان براي برجسته كردن قوم تالش است ، در اين خصوص گفته آيد و آنهم با اشراف داشتن به شعر تالش و اطلاعاتي كه اگر قرار است گفتگو في البداهه باشد مي بايد همراه با اسناد و داده هاي شعري تالش باشد. به فرض مثال طرف گفته است ،‌اولين غزل تالشي را من در فلان سال سروده ام كه مصاحبه كننده بايستي بلافاصله مي پرسيد ،‌چرا در همان زمان در «هفته نامه دامون» چاپ نكرديد و بجاي آن چند دوبيتي را به چاپ رسانده ايد كه در عروض و قافيه مورد انتقاد منتقدين است ؟‌ خُب به نظر شما جاي اين غزال در آنجا نبود؟ چرا پرسيده نشده است ؟ اينها جاي سؤال اند.

اگر شاعر تالش ـ شمسي پور خشتاوني ،كه  شعرهايش در جرايد گوناگون شايد به مرز 500 قطعه  چاپ شده ، آنهم بخش اعظم اش خارج از استان و در بين اقوام گوناگون و از هركدامشان چند كارتن مي آورد جلوي دفتر روزنامه ايران پهن مي كرد ،‌آن روزنامه چه پاسخي داشت؟  

بارها درلابلاي تحليل هاي او شنيده ام كه مي گفت: «اگر جوانان تالش در يك انسجام دروني بتوانند به يك وحدت فكري برسند و داشته هايشان را در رقابت از هم به تكامل برسانند ، مي توان اميدوار بود كه شعر تالش در آينده جايگاهش را پيدا كند».

*جايگاه شعر تالش

لازم است دوستان و شاعران جوان تالش بدانند و البته با پوزش از خشتاوني كه بي مجوز از ايشان اين موضوع را عمومي مي كنم . هفت هشت ماه پيش او چند قطعه شعررا به بنده دادند كه در بين آنها خانمي از گِشت كه نامش محفوظ و در كنار چند شعر ديگر شاعران جوان تالش «فرزاد» نامي هم بود كه با دلخوري گفتم آقاي خشتاوني ... بلافاصله هنوز جمله ام تمام نشده بود با خشم گفتند:« اختلافات شما چه ربطي به شعر تالش دارد و...» اصلن اجازه بازانديشي به بنده ندادند . شعرها را براي يكي از دوستان كُردش آماده كردم   تا به  سليمانيه عراق هديه ببرد و در مناسبت هاي مختلف به نام شعر تالش از آن استفاد شود. ببينيد؛ خشتاوني چگونه به شعر تالش عشق مي ورزد؟

بگذاريد اين را هم به آن اضافه كنم . سال گذشته رحيم چراغي با او تماس مي گيرد آنهم لحظاتي كه در ييلاقات رامسر بسر مي برد و در همان حال به او مي گويد :« رحيم جان من سال هاست از تالش دل كنده ام . من براي تالش شعر نمي گويم . شعرم از آن تمام اقوام ايراني ست . فضاي ادبي تالش سنتي ست و من نه با نشريات شان سر كار دارم و نه با جوانان شان و نه دخالتي به كارهايشان دارم . شما با اين شخص[...]تماس بگيريد ».

چراغي طبق گفته هاي خشتاوني با آن شخص مورد اشاره ي او تماس مي گيرد و آن شخص گويا گفته است من سال هاست شعر را بوسيده ام(!)و كنار گذاشته ام و بعدِ آن  ، با شخصي ديگر كه از خوانندگان پيشكسوت اند و نام اش محفوظ تماس مي گيرد ـ  آن شخص نيز شماره تماس اين جوان را در اختيارش قرار داده است.

خشتاوني حتا كتاب كه چاپ شد اين اجازه را به خود نداد تا از چراغي بپرسد از تالش چه كسي شعر داده ؟چند نفر هستند ؟ سطح شعرها چگونه است ؟و... حتا از وضعيت شعر بنده ي حقير نيز كنجكاو نشد كه اين را مي توانيد از خود چراغي سوآل نماييد. اگر چه با شعر خود گيلكي سرايان زاويه داردو معتقد است :«دو دهه است كه شعر گيلكي در ركود بسر مي برد» و اينرا در اختلافاتي كه با بزرگان گيلك داشته و عنوان نموده است . اما اين اجازه را به خود نداده تا به كارهاي جوانان تالش دخالت كند. هرچند او از بلبشوي شعر تالشي دلگير است و به اين باور است كه :«صفحه ي شعرقرص و محكمي در تالش نيست (منظورجراید تخصصی شعر است). مسئول صفحات شعر ـ دانش شعري امروز اقوام را ندارد و نمي توانند شعر تالشي را مديريت كنند و در تفكيك بين سنتي و مدرن صفحات مي بايست مشخص باشد. شاعران براساس داده هاي شعري در آن صفحات جاي گيرند.  انضباط شعري بر قرار گردد و نمرات بر اساس فرمول هاي شعري داده شود . تا در رقابت تنگاتنگ ،‌هم استعداد شاعران شكوفا گردد و هم شعر تالشي از ركود نجات يابد.  شعر را مي بايست  هدايت و حمايت كرد . مسئول صفحه ي شعر ، وظايف اش مهمتر از سردبير است . چرا كه ادبيات اقوام با زبان آن سرو كار دارد و مي بايست مسئول صفحه شعر ، شاعران را به بيـ... بگيرد. يعني شاعر جوان 50 اثر خلق كند از بين آنها شاكله اش انتخاب گردد. و اين را اقوام پيشرفته در صفحات تخصصي شعر به تجربه نشسته اند.  آنقدر از شاعران شعر بخواهد ـ‌ همانند ورزش فوتبال در ليگ ها مثلن گيلاني ها ملوان را دارند ،‌ تبريزي ها تراكتور سازي را دارند اصفهاني ها سپاهان را. مسئول صفحه ي شعر موظف است بين نفرات رقابت ايجاد كند تا شعر به دسته ها ي يك و دو و سه تبديل شود . در اين رقابت شاعران برتر به ليگ اول راه يابند.و صفحات آماتورها را بايد جدا نمود و همه ي اين ضعف و كاستي ها را در تالش داريم. وقتي هنوز در تالش از تركيب بندهاي 50 سال قبل رو نمايي مي شود ـ يعني از آن تاريخ تا به اكنون جوانان تالش هيچ عملكردي نداشته اند؟ آيا مي بايست همان دوره را تكرار نمايند؟ كه قبلن اقوام پيرامون آن قالب ها را منسوخ نموده اند.»

چون كارش با ادبيات اقوام ايراني ست ونيازي هم به آن نشريات ندارد و لزومن دخالتي هم در كارشان نمي كند و آنها را وا مي گذارد به خودشان كه مديريت كنند.

اما وقتي كه شعر تالش در كشور عرض اندام كرد و كسي خواست اينگونه در مصاحبه يي از پيش تعيين شده تيشه به ريشه ي تالش بزند مسلمن سكوت نخواهند كرد . كما اينكه حرف هاي بيشماري در اين خصوص بود اما به حرمت گذشته ها اين اجازه را به حقير نداد تا به همه ي زواياي آن بپردازيم.

*«برتر»نگري ملاك شعر امروز تالش نيست

اينكه هر از گاه گفته مي شود «يكي از ده شاعر برتر ...» و اين «برتر»ي كه همچون پُتك بر فرق تالش كوبيده مي شود ، ‌بي آنكه جوانان تالش از چند و چون آن با خبر باشند . با وجود اينكه تا زماني كه در گيلان  بودم بارها شنيده بودم و 13 سال قبل كه با خشتاوني آشنا شدم همين موضوع را از ايشان پرسيدم كه در لابلاي يادداشت هاي همان زمانم نيز موجود است كه بي كم و كاست همان را در اختيار جوانان شاعر تالش قرار مي دهم تا آرشيو كنند كه خيلي لازم و واجب است  :« ... قالب من در آورديي بود كه اسماعيل نوري علاء بنا نهاده بود و كارگاه شعري براي خود داشت و عده يي از جوانان آن دوره را به دور خود جمع كرده به اصطلاح بدعتي براي خود بنا مي نهد و نام بدعت اش را هم گذاشته بود "شعر پلاستيك"(!) تا از اين طريق هرج و مرجي در شعر آن دروه ايجاد گرددو جلوي شاعران مبارزي چون طاهره صفارزاده هاو... را بگيرند كه جلودار رژيم ستم شاهي بودند و اين به اصطلاح بدعت كه بيشترش شعرهاي رمانتيكي بود اولين شاعر برگزيده ي آن "ن . نصيري" بود وبخشي از شعرش اين بود:"سر زدو سر زدو گيسو پريشان كرد/ گلي روياند و مرا خنديد..." اين مثلاً نفر اول برگزيده ي ده نفر بود و آن عزيز[...] كه نامش را بردي در بين آنها نفر دهم بودو جايزه يي هم در كار نبود و تنها وعده داده بودند كه اگر شعرتان با مواضع مجله همخواني داشته باشد چاپ مي كنيم . از آن گذشته مجله "فردوسي" آن زمان دست به دست گشته بود و در ركود بسر مي برد و از درجه اعتبار ساقط شده بود .»

مطمئنم باور اين قضيه براي شما بسيار سخت است و بنده كه از زبان خشتاوني اين را مي شنيدم به اين خيال كه دارد با من شوخي مي كند و مي گويد«شعر پلاستيك»‌كه واقعن اولين بار بود كه مي شنيدم . حرفش را باور نكردم و سندي هم به من ارايه نداد تا بروم تحقيق كنم و بعد متوجه شدم آنچه كه از زبان او شنده ام واقعيت دارد و سندش را نيز در اختيارم قرار دادند.كه مي بايست جوانان تالش را به اينگونه مسايل تجهيز نمود. وقتي خشتاوني اينگونه به پيرامون خود و ادبيات معاصر اشراف دارد ، مسلمن با شخص و يا اشخاص خداي ناكرده غرضي هم ندارد و اگر مي داشت در اين مدت دو دهه ازكنار مسئله ده شاعر ... مي گذشت.

اگر سرگذشت«شعر پلاستيك» آنگونه كه بود به همين شكل بي كم و كاست در جرايد (منظورجراید تخصصی شعر )تالش نقد مي شد كه نشده است و در اختيار افكار عمومي قرار مي گرفت ، خصوصن جوانان شاعر تالش از آنچه در گذشته روي داده كه حتا عده يي توان بازگو كردن جزئيات اش را ندارند ـ بازتاب مي يافت ديگر بساط «يكي از ده شاعر برتر ...» براي هميشه از تالش رخت بر مي بست . چون تالش جريده و صفحه ي ادبي بادانشي ندارد(منظور جراید تخصصی شعر است) و مسئول صفحه ي شعر كه دانش شعري معاصر و خصوصن اقوام را بشناسد ـ تازماني كه فضاي شعر تالش در مدار تركيب بندهاي محلي بچرخد› كه در كردستان ترسيم مونگرافي روستاهايشان بر عهده ي دانش آموزان است و به همين خاطر است كه نمي خواهند شعر تالش رشد كند تا بتوانند برتري خودشان را همچنان حفظ كنند.

بگذاريد يكي ديگراز گزارش هاي كاري ام را كه چند سال قبل از همان كارگاهي كه درس ها آموخته ام براي تان بازگو نمايم . در يكي از جلسات گفتند:« دبير صفحه ي شعر مسئوليت اش از سر دبيرجريده بالاتر است و اين را كُردها دو سه دهه قبل در عراق به تجربه اش نشسته اند . فردي چون فرهاد پيربال كه چيزي از شيركو بيكس كم ندارد ، مسئول صفحه شعر بود و جوانان بيشماري را پرورش داد كه يكي از آنها خانم «شيرين .ك » كه از نابغه هاي شعر كُردستان شد.(نكته يي كه لازم است در اينجا ذكر شود اين است كه صدام جانور شوهرش را اعدام مي كند و او در وصف عزيز خودش مي سرايد: « خودم كوتاه / شعرها كوتاه / وكوتاه تر از همه / لحظه هاي باهم بودن  مان !»ببينيد در چند جمله ي كوتاه اين شير زن شجاع و شاعره كُرد دنيايي را مي سرايد؟ ) همين مسئول صفحه ي شعر در بين شعرا رقابت ايجاد مي نمود و اگر شاعري شعرش در اين شماره چاپ مي شد سه ماه بعد مجدداً‌شعري مي فرستاد مي ديدند آيا اين شعر جديدش با شعر گذشته اش قابل مقايسه است يا نه ؟ اگر ضعيف تر از گذشته بود رسماً‌به او مي گفتند و محترمانه عذرش را مي خواستند . حال اين شاعر خوشش بيايد يا نيايد.اصلاً بگذارد برود قهر كند دشنام دهد . به د... . »

آبروي يك قوم بالاتر از شعر يك شاعر است .جوان يك قوم اگر بخواهد با يك قطعه شعر، قوم خويش را به زير سؤال ببرد ديگر آن عِرق به تالش داشتنش معني پيدا نمي كند. ببينيد اين خانم عزيزترين كس اش را در سه جمله در شعر خلاصه كرده است . حالا تو بيا 50 بند تركيب بند در كنارش بچسبان . كه چه ؟ امروز جهان شعري با زباني ديگري با اقوام به گفتگو مي نشيند»

*همگام با شعر زمانه

ما بايد به خود بقبولانيم  با زمانه خود سرو كار داريم . شعر رفيق بازي كه نيست.  اينگونه بود كه شعر كُردي رشد كرد . شعر كُردي تنها به شيركو خلاصه نشده است . اين شعر كُردي است كه تحت شعاع شيركو قرار گرفته است . آنقدر شيركوها هستند كه شعرهاي شان انسان را به حيرت وا مي دارد. حصوصن  شيرزناني شاعر كه هريك امروز پرچم شعر شان را در دست دارند .شعر همانند سنگري كه خاكريز مي خواهد تا جبهه يي باشد در آن دانش شعري توليد شود .

اين مصاحبه اگر في البداهه بود ـ كه نبود و پرسشي مي بايستي اينگونه مي شد كسي كه مي خواهد شعر يك قوم را تحليل نمايد بايستي دانش شعري ديگراقوام رااز بر باشد. وقتي كه شاعر تالشي ـ دو دهه است بكوب در كشور و در بين ديگر اقوام و با داشتن دهها نشريه تخصصي ، شعرش در آن چاپ شده ـ ‌مي بايست همين موضوع براي جوان تالش مصاحبه كننده سوژه يي باشد كه از قبل اندك اطلاعاتي از شعر و ادبيات قوم خود مي داشت تا مصاحبه شونده «باباماسوله ي شعر تالش» را در بين اقوام ديگر كمرنگ جلوه ندهد.غافل از اينكه اسناد دو سه دهه ي فرزندان تالش آنقدر وسيع است كه هم براي جوانان تالش مرجع خواهد بود و هم براي قوم تالش!

شما را دعوت مي كنيم به خوانش مقاله اصلي

اینجا

 



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: